دانلود رمان



دانلود رمان زندگي ميان ما نودهشتيا


دانلود رمان زندگي ميان ما نودهشتيا

دانلود رمان زندگي ميان ما نودهشتيا



نام کتاب:‌ زندگي ميان ما
نويسنده: مريم خسروي _کاربر انجمن نودهشتيا
ژانر: تخيلي، هيجاني
خلاصه: اعتقاد به اتفاقات ماوراء طبيعت گاه دردسر ساز مي‌شوند. زندگي ميان موجوداتي خوفناک! سرگذشت مهراب چگونه سپري خواهد شد؟ در ادامه همراه من باشيد تا داستان زندگي پسري محو در تاريکي را بخوانيد.
آيات قرآني مبني بر تثبيت وجود اجنه:


 


 دانلود رمان
(سپاهيان سليمان از جن و آدمي و پرنده گرد آمده و به صف مي رفتند.) سوره نمل، آيه 17
(براي خدا شريکاني از جن قرار دادند و حال آن که جن را خدا آفريده است.) سوره انعام، آيه 17
(بگو اگر جن و انس گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند، نمي توانند، هر چند که يک ديگر را ياري دهند.) سوره اسرا، آيه 88
(سخن پروردگارت بر تو مقرر شد که جهنم را ازجن و انس انباشته مي کنيم.) سوره هود، آيه 119
******
“به نام ايزد منان”


چشم هايش را محکم فشرد،کلافه به رضا نگاه کرد و گفت:
مهراب: آخه تو چرا اين‌قدر به توهم هاي ديگران معتقدي ؟
رضا اما بي اهميت به حرف هاي مهراب ، کتاب روي ميزش را با دقت مطالعه کرد . هيچ گاه سر اين موضوع باهم تفاهم نداشتند .مهراب معتقد بود اجنه ، شياطين و موجودات ماوراءطبيعت وجود خارجي ندارند.رضا اعتقاد داشت همه اين موجودات وجود خارجي دارند ، اما در دنيايي ديگر به سر مي‌برند.
مهراب با بي‌حوصلگي ذاتي اش رو به رضا گفت: من اگه بخوام کنار تو بمونم ديوونه مي شم ، به توهماتت برس .
و بدون خداحافظي از خانه ي کوچکشان بيرون رفت . قدم زدن در خيابان خلوت جزء علايقش بود و احساس آرامش مي‌کرد.
تا نصفه هاي شب در خيابان هاي شهر کوچکش قدم زد و در نهايت بازهم به خانه برگشت . اين خانه را با رضا شريک بود ، وگرنه تا به حال بيرونش کرده بود . وارد اتاقک شد و رضا را ديد که هنوز مشغول مطالعه ي آن کتاب است. با حرص گفت :


دانلود رمان به خاطر عشق نودهشتيا



دانلود رمان به خاطر عشق نودهشتيا



دانلود رمان به خاطر عشق نودهشتيا


رمان به خاطر عشق
نويسنده نگين نظري
بهاااااااانهههههه بلندشوباز خواب موندي
-واااااااي.مامان ارواح جدت بزاربخوابم
-بلندشوببينم زهرادم درمنتظره،بلندشوساعت هفتو نيمه
يهوازجام پريدم يع نگاه به دوروبرم انداختم که چشمم افتادبه قيافه ي غضبناک مامان
ياابلفضل ديرشد,خاک به گورم


دانلود رمان


-مامان زهراکه نرفت؟
-نه دم در منتظرته .زوداماده شو,هرچي بش گفتم بياتو نيومد
سريع پريدم تو دسشويي و بعداز انجام عمليات اومدم بيرون وسه سوته دستو صورتمو
شستم,لباسامومثل جت پوشيدمو از خونه زدم بيرون
-سلام
-دردوسلام بزنم تو سرخرت؟اخه تو کي ميخواي ادم بشي دختر
-زري جون شرمنده به جا غرغرکردن راه بيفت که ديرمون شد
چشم غره اي بهم رفتوبالاخره غاغارکشوراه انداخت
طبق معمول بااستاد وارد کلاس شديم ،سرکلاس همش چرت ميزدم اخه يکي نيست بگه دختر خوب
شب زنده داريت واسه چيه ديگه؟اخه توروچه به فضاي مجازي؟والا
هيچي ازکلاس نفهميدم تاکلاس تموم شدسريع وسايلمو جمع کردم و منتظر زهراشدم که باهم بريم
-يه ذره بيشتر ميخوابيدي خانوم خوش خواب
اي بر خر مگسه معرکه لعنت،وع.اين ديگه از کجا پيداش شد،روپاشنه ي پا چرخيدمو وگفتم:فوضوليش
به شما نيومده
اونوديگه من مشخص ميکنم
-اصولاهمچين تصميم گيري هايي روبه عهده کسي مثل تو نميذارن
-مگه من چمه
-يه تختت کمه
صورتش سرخ شد،دهنشوبازکرد که جوابمو بده ولي من بي توجه ازکنارش گذشتم و به سمت حياط
دانشگاه رفتم واونجامنتظرزهراشدم،بعدازپنج دقيقه خانوم افتخاردادنو اومدند.
-تواگه يه روز بااين پسره کل کل نکني روزت شب نميشه؟نه؟
-به من چه خودش شروع کرد
-خب اون شروع کن تو جوابشونده
-د ن د نشد اونوقت فکرميکنه من کم اوردم
-خداشفات بده
-ايشاا… خداازدهنت بشنوه
-توديگه کي هستي ؟!
-بچه بابام
-يه وخ کم نياريااااا
-ماچاکريم ابجي
-نفله،سوارشو بريم
-چشششششم
توماشين نشستيمو اهنگوتاته زياد،نزديک خونه که رسيديم اهنگو کم کرديم چون مامان مارواينجوري
ميديد دوباره نصيحتاش شروع ميشدکه دختربايدال باشه دختربايدبل باشه ولي خب ماگاااهي تفريحي
اهنگوتاته زيادميکرديمو ميرفتيم دوردور
اززهراخدافظي کردمو واردخونه شدم،باديدن اميرمحمدچشام برق زد
بـــــــــــــــه سلاااااااام ،چه عجب, راه گم کردي
-عليکم من که هميشه اينجام


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

سخنان بزرگ شیروان ،جملات عاشقانه قیمت بلیط سینماهای مختلف تهران ترک فیلم William تولید کننده محصولات روشنایی و نورپردازی LED در کرمان خودِ گردانِ خودْگردان ترمیم سطوح بتنی کرمو شده و آسیب دیده ، ترمیم سازه های بتنی دریایی shahinsalehi663 ظروف یکبار مصرف ابوطالبی